
میشمرم
1
2
3
4
....
بیام؟؟؟
5
6
7
8
9
بیام؟؟؟
.
.
گفته بودی عددهایت کم می آید دختر
مهم نیست باز از اول میشمرم
.
.
گفتند دیگه نمیاد
سالهاست پشت سایه ها پنهان شده
.
.
مهم نیست
بازیست
تنها بازی
میدانم آخر از پشت پرچین غافلگیرم میکند
.
.
نمیدانم کجا تمام میشود
همانگونه که نفهمیدم کجا شروع شد؟؟؟
تو بلد نبودی یا من؟؟؟
.
.
گفتی: هر وقت گفتم بیا
غافلی
پیش از آنکه بگویی آمده بودم
.
.
گفتی بیا تا غروب بازی کنیم
تو چشم بذار و من
...
.
چه ساده چشم گذاشتم
و آنقدر شمردم که عددها هم بازیم شدند
.
.
تو پشت غروب پنهان شدی تا که من تا سپیده به دنبالت بگردم
.
.
گفتند اشک هم تمام میشود دختر
چه می کنی با خودت؟؟؟
اشک شایداما عدد ها ادامه دارند تا ابد
.
.
می آید گفته غروب بازی را تمام میشود
و از پشت پرچین ها صدایم می کند
تا او چشم بگذارد و من قایم شوم
.
.
اما نیامده
و من نگرانش هستم
قول داده ام
قول داده ام تا غروب بازی کنیم
حتی اگر اشک هایم هم تمام شود
حتی اگر در سکوت بشمارم
.
حتی اگر
حتی
....
اگر
....
.
مجبور باشم تا آن زمان بشمارم که دیگر نباشم
.
.
گفتند چه کار میکنی با خودت دختر؟؟؟
.
گفتم کسی نمی داند پس از 9 چه بود؟؟؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر