۱۳۸۶ آبان ۱۹, شنبه

رؤیا


فتوای انتحار
نجوای اغوا گر فراموشی
در میانه، یکی خفتن و سر بر نیاوردن
در کابوسی با واژه های سر به زیر ِ دوست داشتن
می گسلم
از تصلیب هویتی پنهان
رقصان بر دار

جوخه ی هر دیدار
انهدام هر روزه ی رهاییست

در پایان نا خوشی ، کفتاران هر روزه
دستانم را به خاک می پرورانند
.
در میان هزاران هزار
کیفر خیال
مرا
به میان رؤیایت
راهم ده

۱ نظر:

ناشناس گفت...

انتحار من و فراموشی کشته شدن تو.............
زیبا بود ترنج
زیبا و باشکوه