۱۳۸۷ فروردین ۴, یکشنبه

EXIST"




...
فنجان های همیشه
زخمه های دردمند سخن
سقوط تمام واژگام
مرگ هزار باره ی کلام


در میانه ی انتحار
تمامیت نا تمامم را به آغاز تو پایان می دهم

کجایی
تا بگویمت
شرم هزار ساله را به عریانی شبانه ی تنهاییت
کجایی
تا بگویمت
غربت برهنه گی را در آغوش بی نام ترین فاحشه های این شهر
کجایی
حکایت این راز سر به مهر را به تکفیر تا به کی بر شانه های ننگ توان کشیدن هست؟


کجایی

۲ نظر:

ناشناس گفت...

قسمتی از :

پالپ فیکشن یا قصه های عامیانه ـ دیوونه ی ماریا ـ ۴ ـ قسمت پانزدهم

آیدا و ماریا دو روح متفاوت بودند . آیدا " هومای " من بود و آرامش بخش درون پرغوغایم ، اما ماریا " لذتی دردناک " رو در کامم می ریخت آیدا و ماریا دو تجربه ی متفاوت و در عین حال بکر و شیرین بودند ...

آپم دوست ناز و دوست داشتنیم
قربانت آرش
[گل][قلب][لبخند]

شهریور گفت...

سلام


من بعد از مدت ها به این بلاگ سر زدم

ممنونم بابته کامنت زیبات


متأسفانه به آدرسی دسترسی نداشتم تا بتونم به پیجتون سر بزنم