۱۳۸۶ آبان ۴, جمعه

درد


تا امروز
تا همین امروز
دوستانی داشتم و دنیایی
که هر چند نازیبا دوست داشتنی می نمود
امشب هیچ چیز ندارم
این ها نوشته نیست
حرف نیست
شعر نیست
این ها همه درد است
درد هایی که نمیشود گفت
بغض هایی که نمی شود گریست
عاشقانه هایی که نمی شود سرود
این ها همه درد است
نه سرود است برای خواندن
نه شعر است برای سرودن
نه غم است برای گریستن
تنهایم
و از تمام آن چیزهایی که با تف به خودم چسبانده ام متنفرم


خسته ام

تا بی نهایت خسته ام
چه بگویم؟
همین است
هیچ کدام نمی فهمید

همین است



هیچ نظری موجود نیست: