۱۳۸۶ شهریور ۲۵, یکشنبه

خواب



خورشید است که در چشم تو طلوع می کند
یا تویی که خورشید را می آفرینی
تا به تماشای خودش در چشمان تو بنشیند
؟
خیال توست که خودش را سنجاق کرده
به نگاه من
یا این منم که خیالت را آفریدم
تا دچارت شوم
؟
دچار یعنی عاشق
دچار شاید
عاشق شاید
اما قرارمان
آشقی نبود
...
فرقی میکند
؟
شاید سرنوشت من در رویای شما رقم خورد
و این ها همه باز میگردد به
خوابی که شما دیده بودید
.
خواب چه می دیدید
؟
دریا بود انگار
بوی گیسوان خیس من کشانده بودتان آنجا
گیسوان سیاه همیشه آشفته
که به نوازش هیچ شانه ای رام نمی شدند
از همان روز اول هم
انتظار انگشتان شما را می کشیدند
...
دلتان تنگ عاشقی بود
و دل من آشق دوست داشتنتان
اصلاً به این فکر کرده بودید؟

.

.

.

رویای شما بود


مرا دوخته بودید به خوابتان
و
من به مصلوبی می مانستم
که عاشق
کرکس هایی میشود
که لاشه ی نیمه جانش
ذره ذره متلاشی میکنند
....
در خوابتان
شما به دریا نگاه می کردید

یا دریا به نگاهتان خیره شده بود؟
موج هایش تا به شما می رسیدند

به پایتان می افتاند تا در آغشوشان بگیری

و آنقدر نگاهشان کنی

تا یادشان برود کدامتان اول به آغوش آن یکی پا گذاشت؟؟؟
.

.

رویای شما بود


باور نکردید

اما

دریا آنقدر مست نگاه هایتان شد

که جذر و مد یادش رفت

...

هیچ نظری موجود نیست: